سفارش تبلیغ
صبا ویژن
               قااااااصدکانه
                            ســـاده ی ســـاده.. از دســت میـــرونــد .. همـــه ی آن چــیزها کــه.. سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...

 

قبل تر ها ک نگاهم می کردی، آرام بودم. آخر ک دلم بی تاب میشد و فرمان می داد که دل بکنم از نگاهت،شروع می کردم ب تفسیر همان چیزی ک دلم را ب لرزه انداخته ...

حرف بود و حرف.دلم فهمید ک دست برداشت. ک فرمان داد دل بکنم...ک گفت تمامش کنم ...

نگاهم ک می کردی آرام بودم. غرق می شدم در تلاطم موج های پریشان کننده ات ...

 

حالا ک نیستی،حالا ک نگاه نمی کنی ام، ساکتم.

هیچ نمی گویم.

دلم فرمان آرامش می دهد و من ...تمامش می کنم.

همین.


+ دوشنبه 90/10/12 11:42 عصر قاصدک خانوم | نظر